پیراینده از قبل، کنایه از آرایش دهنده زمان پیش، و در شعر نظامی مراد فردوسی طوسی است، (آنندراج) : کجا پیش پیرای پیر کهن غلط رانده بود از درستی سخن، نظامی
پیراینده از قبل، کنایه از آرایش دهنده زمان پیش، و در شعر نظامی مراد فردوسی طوسی است، (آنندراج) : کجا پیش پیرای پیر کهن غلط رانده بود از درستی سخن، نظامی
جلوی پا. برابر پا. پیش پای: گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود پیش پائی بچراغ تو ببینم چه شود. حافظ. ، قسمت مقدم پا. قسمت قدامی پا. روی پا: از سیاهی دل به تقصیرات خود بینا نشد مستی طاوس کم از عیب پیش پا نشد. صائب (از آنندراج). ، در تداول عوام، پیش پای کسی، لحظۀ قبل از آمدن او: پیش پای شما رفت، اندک زمانی قبل از آمدن شما رفت
جلوی پا. برابر پا. پیش پای: گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود پیش پائی بچراغ تو ببینم چه شود. حافظ. ، قسمت مقدم پا. قسمت قدامی پا. روی پا: از سیاهی دل به تقصیرات خود بینا نشد مستی طاوس کم از عیب پیش پا نشد. صائب (از آنندراج). ، در تداول عوام، پیش پای کسی، لحظۀ قبل از آمدن او: پیش پای شما رفت، اندک زمانی قبل از آمدن شما رفت
دهی از دهستان بربرود بخش الیگودرزشهرستان بروجرد واقع در 43 هزارگزی جنوب الیگودرز کنار راه مالرو چشمه ویران به قلعه هومه. کوهستانی و معتدل، دارای 109 تن سکنه. آب آنجا از چاه و قنات. محصول آن غلات و لبنیات. شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری و راه آن مالروست. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی از دهستان بربرود بخش الیگودرزشهرستان بروجرد واقع در 43 هزارگزی جنوب الیگودرز کنار راه مالرو چشمه ویران به قلعه هومه. کوهستانی و معتدل، دارای 109 تن سکنه. آب آنجا از چاه و قنات. محصول آن غلات و لبنیات. شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری و راه آن مالروست. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
که پیش میرد، که قبل از دیگری درگذرد و فوت کند: بسوزد دل مادر پیش میر که باشد جوان مرده و او مانده پیر، نظامی، ، پیش مرگ: به هر کس مده بهر چون آب جوی که تا پیش میرت شود هر سبوی، نظامی
که پیش میرد، که قبل از دیگری درگذرد و فوت کند: بسوزد دل مادر پیش میر که باشد جوان مرده و او مانده پیر، نظامی، ، پیش مرگ: به هر کس مده بهر چون آب جوی که تا پیش میرت شود هر سبوی، نظامی
جلوجلو، پیشا پیش، تقدم، ترجمه قدام، و گاهی ’از’ بر آن داخل کنند و از پیش پیش گویند: زانکه هر مرغی بسوی جنس خویش میپرد او در پس جان پیش پیش، مولوی، شیر را چون دید محو ظلم خویش سوی قوم خود دوید او پیش پیش، مولوی، آنرا که پیر و دل روشن روان بود از پیش پیش مشعل دولت روان بود، تأثیر، گذشتن از جهان گر خسروی نیست علم پس پیش پیش مردگان چیست، تأثیر
جلوجلو، پیشا پیش، تقدم، ترجمه قدام، و گاهی ’از’ بر آن داخل کنند و از پیش پیش گویند: زانکه هر مرغی بسوی جنس خویش میپرد او در پس جان پیش پیش، مولوی، شیر را چون دید محو ظلم خویش سوی قوم خود دوید او پیش پیش، مولوی، آنرا که پیر و دل روشن روان بود از پیش پیش مشعل دولت روان بود، تأثیر، گذشتن از جهان گر خسروی نیست علم پس پیش پیش مردگان چیست، تأثیر
آنکه از قبل پاید و پاسی دارد پیش پاینده. جلو پا برابر پا: گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شودک پیش پایی بچراغ تو ببینم چه شودک (حافظ)، بخش مقدم پا قسمت قدامی پای: از سیاهی دل بتقصیرات خود بینا نشد مستی طاوس کم از غیب پیش پا نشد. (صائب) یا پیش پای کسی. لحظه ای پیش از آمدن او: حسن پیش پای شما رفت. یا پیش پای چپ سردادن (نهادن)، هنگام دخول در مسجد و مکانهای مقدم باید اول پای راست را پیش گذاشت و اگر کسی پای چپ جلو نهد خطا وبی احترامی کرده، خوبی را ببدی تلافی کردن: مر جفاگر را چنینها می دهم پیش پای چپ چسان سر می نهم. (مثنوی)
آنکه از قبل پاید و پاسی دارد پیش پاینده. جلو پا برابر پا: گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شودک پیش پایی بچراغ تو ببینم چه شودک (حافظ)، بخش مقدم پا قسمت قدامی پای: از سیاهی دل بتقصیرات خود بینا نشد مستی طاوس کم از غیب پیش پا نشد. (صائب) یا پیش پای کسی. لحظه ای پیش از آمدن او: حسن پیش پای شما رفت. یا پیش پای چپ سردادن (نهادن)، هنگام دخول در مسجد و مکانهای مقدم باید اول پای راست را پیش گذاشت و اگر کسی پای چپ جلو نهد خطا وبی احترامی کرده، خوبی را ببدی تلافی کردن: مر جفاگر را چنینها می دهم پیش پای چپ چسان سر می نهم. (مثنوی)
آنکه پیش میرد کسی که پیش از دیگری فوت کند، تصدق عزیز خود رونده فدای دلبند خود شونده: بسوزد دل ما در پیش میر که باشد جوان مرده و او مانده پیر. (نظامی)، پیش مرگ: بهر کسی مده بهره چون آب جوی که تا پیش میرت شود هر سبوی. (نظامی)
آنکه پیش میرد کسی که پیش از دیگری فوت کند، تصدق عزیز خود رونده فدای دلبند خود شونده: بسوزد دل ما در پیش میر که باشد جوان مرده و او مانده پیر. (نظامی)، پیش مرگ: بهر کسی مده بهره چون آب جوی که تا پیش میرت شود هر سبوی. (نظامی)